طلسم


tarsnak

بالاخره طلسم شکسته شد ...

بالاخره بعد از چند ماهی ساز زدم ... وای چه حس خوبی هم داد ...باخ !

عالی بود ... یه نظریه هست که می گه اگر چیزی رو رها کردی بعد ها بهتر می فهمیش ...

خوب منم یه مدت سازم رو رها کردم .... و الان وقتی رو قطعات بر می گردم انگار هم چیز رو از نو دارم می فهمم و عالییییییییییی. .... خیلی خوشحالم.

یه جوری بود ... عین یه طلسم اصلا نمی تونستم به سازم دست بزنم ... اما الان عاشقانه رفتم سراغش ...

ساز عزیز من ...

باید کلی تمرین کنم.

راستش دارم به این فکر می کنم که تو رو هم رها کنم ... اگر قسمتی از من باشی به من بر می گردی ... اگر هم نه ... چه کاریه ...

خیلی خیلی خوشحالم.

از این که موقتی ولت کردم. حس می کنم به این کار نیاز داشتم اما یه چیزی نمی گذاشت. خیلی خل بودم.

اینقدر از نبودنت راضیم الان که حد نداره.

حتی با این که اصلا هم دلت تنگ نمی شه و اصرار نمی کنم. وای خیلی خوبه همه چیز.

این ترم می خوام معدل و درسا رو بترکونم ... خیلی روحیه اش رو دارم. می خوام مقاله هم بدم.

یه روحی الان توی منه که احساس می کنه آدم خیلی خیلی بیش از اینا توان داره.

یه جورایی نا خواسته من رو به این باور رسوندی که آدم خیلی خیلی محدوده ...فوقش می تونه خیلی عالی درس بخونه ... جدا هم تو این کار رو فقط بلدی

ولی واسه من یه جور دیگه است. من فقط ۴ تا زبون حرف می زنم مسلط ، یه زبون می نویسم و یه زبون دیگه هم می فهمم ...

من ساز می زنم ...آواز می خونم

درسم هم سر جاش. آره من مثل تو توی لیست معدلا جام خوب نیست اصلا.

اگه بگم کجام خیلی زشت می شه. از آخر زودتر بهم می رسی. ولی مهم اینه که تلاش کردم. خیلی هم خوب.

امید وارم پله پله بیام بالا . نمی خوام و نمی تونم حتی آخرین پله بهت برسم تو درس اما نگاه کن خیلی چیزا دیگه هم کنارش کسب کردم.

بیش از ۳۰۰۰ صفحه نوشته دارم که یه روز که پیر و بازنشسته شدم خوباشو واسه اتوبیوگرافی باید جدا کنم.

یه عالمه خاطرات. یه عالمه احساس. یه عالمه دوستی

و این که لااقل یاد گرفتم با آدما خوب زندگی کنم.

جالبه من با دوستای سطحی تو دوستای صمیمی شدم.

خیلی خوبه که تو درست عالیه ... آینده ات هم واقعا روشنه ... اما من هم زندگیم بد نیست.

مثل تو بابام روی گنج ننشسته ... کارمنده ! اما زندگیمون عالیه! هر روز از این که بابا و مامان رو می بینم لذت می برم. از این که کنارشون هستم خوشحالم. مثل تو از همه چیز نبریدم.

من تو رو هم رو سرم گذاشتم همیشه. دوستت داشتم. اما الان بدون کم شدن اون دوست داشتن ازت آزادم ... خیلی خیلی خیلی آزاد.

این آزادی هست که من رو زیبا می کنه و می دونم خیلی زود تر از اینا خودم رو باید کنار می کشیدم.

گل من ... اصلا دوست ندارم زوری باشی تو زندگیم

تو هنوز خیلی خیلی بچه ای برای تحلیل این که چی از دست می دی و به جاش چی به دست میاری...

اما بازم می سپارم به تو. با این روند ۱۵ سال دیگه تو یه دکترا داری خیلی زرنگ باشی تو یه شرکت ریاستی داری و پول درمیاری ... خیلی آکادمیک باشی یه استادی ...

خیلی بلا شده باشی یه خونواده هم داری که زیاد هم جالب نیست.

اما من بهت قول می دم علاوه بر همه اینا ... خیلی خیلی چیزا دیگه داشته باشم.

خوشحالم

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:,ساعت 19:15 توسط amir fallah| |


Power By: LoxBlog.Com

تماس با ما